حرف دل...
دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۸ ب.ظ
و من شاعری نمیدانم اما مینویسم
ای بسیجیِ شهیدِ جبهه،مظلومِ شهر
این روزها چه تابلوی عجیبی زده اند بر سر درِ اصولشان که:
"گذشت زمانِ استقامت،فقط دیپلماسی و لبخند"
وچراغ های قرمز اینجا چقدر طولانی ست
دلم سخت گرفته رزمنده...
بیا که مرهم این زخم کیسه ای نمک است
دلم برای ترکش های سرگردان و تیرهای غیب زمان شما گرفته است
اما ارائه کارت شناسایی الزامی ست...
من هم یک بسیجی ام
نه از نسل شما و نه به اخلاص شما اما من یک بسیجی ام، با همان آرمان ها و اعتقادات شما
بازهم ارائه کارت شناسایی الزامی ست؟؟؟
من اقتصاددان نیستم
از قضا از اقتصاد دانی هم آنقدرها نمیدانم
که ازمقاومت ، ازآزادگی ، از اتم...
این روزها سخت دلتنگم...
از وزن و قافیه بیزارم
از سخنرانان بی درد هم...
سخنی که در آن فریاد نباشد همان بهتر که نشنیده گرفته شود...
من یک بسیجی ام...
۹۲/۰۹/۰۴
بسیار زیبا...
ان شالله بتوانیم یک بسیجی واقعی باشیم.هرچند که این روزها بسیجی واقعی خیلی سخته...
التماس دعا