"بیداری"

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم، که سالها به اجبار خواهیم خفت
"بیداری"

لبیــــک یا امـــام خامنه ای...

سلام...خوش اومدی...
اینجا ازدغدغه هام مینویسم از همه رنگ...
دین-مذهب-سیاست-فرهنگ-مردم
افتخار خادمی شهدا(جنوب) رو دارم وهمچنین خادمی مردم مناطق محروم (پایه اردو های جهادی ام)...
با افتخارتمام یک "دانشجوی" افسری جنگ نرم هستم زیر سایه فرماندهی و استادی امام خامنه ای-افسری که اهل تک و پاتک زدن به دشمنه نه فقط سنگر نشینی...
دیگه اینکه طرفدار جریان سیاسی خاصی نیستم فقط طرفدار حرف حق هستم حالا از طرف هر جریانی که باشه...
فعلا همین....

ایران...

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۱ ق.ظ
هرکه مِهرش بیش         

                             مُهرش بیشتر

 

     

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۲
خادم الشهدا (میشداغ)

نظرات  (۱)

۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۶:۲۶ سـردار خـــیـــبــر
وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.

یکی از مأموران پرسید:
پسر جان اسمت چیه؟
عباس.
اهل کجا هستی؟
بندرعباس.
اسم پدرت چیه؟
به او می گویند حاج عباس!

گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:

کجا اسیر شدی؟
دشت عباس!

افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی!

و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:
نه به حضرت عباس!

انشاالله که تا الان طاعات و عباداتتون مورد درگاه حق قرار گرفته باشد.....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">